اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گل پسر مامان

ادم ها را مسخره نکنید . مسخره ها را ادم کنید😉

بدون عنوان

دیروز وقتی رضا تمرینهای که دکتر برای کمرش داده بود رو انجام میداد .امیر علی کلی ذوق کرده بود تند تند  چهار دست و پا می رفت و خودش رو روی رضا می انداخت و می خندید . می خواست کاغذ تمرینها رو از دست رضا بگیره . وقتی نمی ذاشتش کلی می خندید. خلاصه حسابی از تمرینهای ورزشی رضا خوشش آمده بود . این روزها گل پسرم سعی میکنه که خودش تنهایی بلند شه . وقتی هم که از جایی می گیره و بلند می شه سریع دستاش رو ول میکنه . تا خودش بایسته. موقعی که راه می برم دستش رو الکی می گیرم راه می ره ولی هنوز خودش اعتماد نداره و می ترسه . تا دستش رو ول می کنی دستپاچه می شه و با سرعت می خواد خودش رو به یک جا برسونه تا از اونجا بگیره  و این باعث...
31 خرداد 1390

بدون عنوان

پنجشنبه براي گل پسرم تولد گرفته بوديم .چند تايي بادكنك و ريسه گرفتم و خونه رو تزيين كردم  . موقع تزيين، امير علي خونه مامان جون بود عصر كه با اوناخونه آمد  با تعجب به در و ديوار نگاه مي كرد از بادكنك ها خوشش امده بود وقتي كه من كادو ها رو باز مي كردم ا سباب بازي رو بغل مي كرد تو تمام مدت زمان جشن تولدش  ارام نشسته بود كنار من و با ذوق و شوق به كارهاي ما نگاه مي كرد. وقتي دستش رو گرفتم كه با هم كيك رو ببريم آنچنان باسرعت خودش مثل ادم بزرگ ها قبل از من كيك رو بريد  و كلي ذوق كرد بعدش هم مي خواست بقيه اش رو ببره كه من نذاشتم . خوشبختانه  تا موقع شام مشغول بازي بود . بعدش خسته شده بود و گريه مي كرد كه...
22 خرداد 1390

بدون عنوان

پسر گلم الان نزديك يكماه است كه اسهال است .  و اين قضيه باعث شده كه من تمام فكرو ذكرم  بشه غذاها و مايعاتي كه براش درست كنم تا حالش خوب بشه . و ديگه كمتر به كارها ش دقت مي كنم . راستش رو بگم وقتي ناز نازكم مريض ميشه . حال من خيلي خراب ميشه . حوصله ام رو از دست ميدهم و ناراحت و غمگين ميشم .  ديگه نه مي تونم خوب فكر كنم . نه خوب بخوابم . آرامش هم كه تعطيل . يعني من مريض تر از اون ميشم.هرروز صبح كه بيدار ميشم خداخدا مي كنم كه امروز حالش خوب بشه .تمام ذوق و خوشحالي من الان تو اينه كه پوشك امير علي را باز كنم و اون اسهال نباشه.
5 خرداد 1390
1